محمد مانی مظفریمحمد مانی مظفری، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره

شعر و داستانهای کودکانه برای محمد مانی شیرین ترین پسر دنیا

تولد یک غنچه

دیشب دم سحر بود گمانم یه خبر بود توی حیاط تو باغچه صدای خنده سر بود یه غنچه داش وا می شد یک گل زیبا می شد بازم جشن تولد تو باغچه برپا می شد مهموناشون رسیدن کادو هاشون و چیدن حالا می خواستن باهم تولد و ببینن لحظه ی آخر رسید کسی صدایی نشنید تا اینکه غنچه با ناز شکفت و دنیا رو دید هورا کشید شاپرک شادی می کرد سنجاقک گفتن با هم یکصدا تولدت مبارک   منبع:nogolan.org ...
27 شهريور 1391

مشق شب

خواهر کوچک من قایم شده زیر میز مشقاشو می نویسه با یک مداد نوک تیز مشق شبش زیاده چشاش دوباره خیسه خسته شده ، مشقاشو با گریه می نویسه منبع:تبیان ...
20 شهريور 1391

پیغمبر ما محمد (ص)

پیغمبر خوب ما......... نور خدا محمد (ص) چراغ راه مردم .........رهبر ما محمد (ص) ما کودکان همیشه.........گوییم یا محمد (ص) ما پیرو تو هستیم صل علی محمد ای پیرو محمد.........ای کودک مسلمان قلب تو پاک و روشن ......... از نور دین و ایمان یارو نگهدار تو ......... باشد خدا و قران بگو تو ،یا محمد صل علی محمد ...
12 شهريور 1391

خانواده

مامان جون من چه مهربونه دوسش دارم خیلی زیاد خودش می دونه یه شاخه گل هدیه ی ماست برای مادر اونکه به فکر بچه هاست  از همه بیشتر       بابای خوبم چراغ خونست دستای گرم اون برام یه آشیونه است یه شاخه گل هدیه ی ما برای بابا اونکه همیشه سایه اش روی سر ماست   داداش جون من لنگه نداره وقتی میاد برای من شادی میاره یه شاخه گل هدیه ی ماست برای داداش خدای خوب و  مهربون مواظبش باش   خواهر خوبم چه نازنینه برای من فرشته ی روی زمینه یه شاخه گل هدیه ی ما برای خواهر که خوب و مهربون اون ، مثل یه مادر   ما همه هستیم یه خونواده خونه داریم کوچیک و قشنگ و ساده هر کسی تو خونه ...
5 شهريور 1391

سوره فیل

کی بود کی بود ابرهه چیکار می کرد تو مکه اون آدم خیلی بد سوی مکه حمله کرد یک لشگر فیل داشت یک سپاه عظیم داشت می رفت به سوی مکه تا که بکوبه کعبه چی شد چی شد یکباره بارون سنگ می باره یه عالمه ابابیل اومد رو لشگر فیل  تو پاهاشون سنگ داره با دشمنا می جنگه چی شد چی شد نتیجه دشمنا نابود شدن خاکستر و دود شدن سوره ی فیل نازل شد قصه ی ما کامل شد     ...
4 شهريور 1391
1